۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

یادی از معشوق

معشوق من از آن آدم کامل ها نیست.از آنها که قدشان بلند و شانه شان چهار تا است، نیست...از آنهایی که خیلی زیاد عرضه دارند هم، نه.... یک چیز متوسطی است.خوب است .من که عاشقش هستم.
معشوق من حتی یکبار هم به من نگفت دوستم دارد. یعنی داغش را به دلم گذاشت.فقط هی یجور بخصوصی نگاهم کرد. و من یکسال بیشتر است که معطل همان نگاه ها مانده ام.هی آن نگاه ها را برای خودم مرور میکنم .از جان این نگاهها چه میخواهم نمیدانم.فقط گاهی ادم اینطور مریضیها بسراغش میاید که وسواس گونه یک فکر را تکرار می کند و توقع دارد هر بار نتیجه های بدیع بگیرد.که هر بار سرنوشت نگاهها عوض شود.که الان اینجایی که هست، نباشد.مثلا پیش عشقش باشد.یا عشقش پیشش باشد.

چه مهم است ماله یا شاقول؟!

هیچ نظری موجود نیست:

فهرست وبلاگ من