۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

فیلترم آرزوست....

خاصیت عشقی که بهش داشتم این بود که از اون ببعد، دیگه به رابطه های الکی پا نمیدم.نمیخوام.نمیتونم.وقتی فکرشومیکنم و میبینم ما نه با هم تنها قهوه خوردیم ، نه شب گردی کردیم نه نشستیم فیلم دیدیم ....منو عشقم مطلقا هیچ خاطره دو نفره ای نداریم. دوستی ما در جمع زاده شد،در جمع زیست،در جمع تبدیل به عشق شد و در تنهایی من مرد.
قصه عاشقیت ما بیشتر حکایت فیلم خوب دیدنه.فیلمی که وقتی از سینما میای بیرون یک حیات جدید را در ذهن خواننده شروع میکنه و از این حرف ها.وقتی رفت، تازه برای من شروع شد.
وبلاگی میخواندم .نویسنده پس از یک شکست عشقی که گویا از شکست بهمنی هم مخرب تر و غیر قابل بازگشت تر بود، نوشته که " منتظر آشنا شدن با پارتنری ام که آرزوهاش رو روی ویرانه زندگی دیگران نسازه....یکدل باشه... بدونه که هدف زندگی خوشحال بودن امروزه.چقدر میتونه عشق واقعی باشه.کتاب به هم هدیه بدیم وفیلم های خوب ببینیم و موسیقی خوب گوش کنیم.بریم گاهی کنار رودخونه یه جای خلوت وشام بخوریم.بزنیم بی هدف به خیابون گردی و جاده گردی..."
دلم گرفت. دیدم بعد از اون اذیت شدن ها و فکر های بی سر و تهم چقد دلم میخواست نه عشق کسی، که باور کنید به همچین پارتنر ساده ای بودن هم قانع بودم.اما کسی نبود... کسی که مناسب حال من باشه نبود...دو تا ادم دو سر این تهران گل و گشاد یه چیز میخوان.اما دست اخر هر دوشون تنهان...میگم که ، خاصیتش این بود که رابطه های الکیمو نمیدونم چجوری، اما فیلتر میکنه.

هیچ نظری موجود نیست:

فهرست وبلاگ من