۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

زنده باد قدیمی ها

رفتم فیس بوک همینجوری ببینم خبری هست یا نه.کسی چیزی که نیاز به پاسخ داشته باشد نوشته یا نه، از اتفاق دیشب هم که دمق بودم اما به مدد هم صحبتی با یار غارمان –محمد- خیلی کمتر....دیدم کسی مرا علاوه کرده...خدایا!سمانه بود.دوست صمیمی خواهرم که دوست من هم هست و خیلی دوستش دارم.خوشحال شدم.از اینکه دوستانی دارم که می گردند مرا در فیس بوک پیدا میکنند.از دوستی که شماره اش را که گرفتم، بعدش هیچ پشیمان نشدم.که هر دو به من عشق دوستانه شان را بی هیچ چشمداشتی و بی هیچ مرض روانی درمان نشده ای ابراز کردند،اینها را که دیدم حالم خوب شد.
انقدر عشق برای ورزیدن دارم که جایی برای ناراحتی از دست پسرک ترسو نمی ماند.
خوش بحال من!

فهرست وبلاگ من