۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

زنده باد قدیمی ها-2

کوزه قدیمی که وقتی دبیرستانی بودم خواهرم برایم خریده بود،درویش کشکول به دستی در دل کوزه نشسته و زنجیر متصی به دسته های کوزه،جلوی چشمش آویزان است...که یعنی دنیا زندان است.زنجیر است.وقتی کوزه بشکند، درویش آزاد می شود و منهم ناراحت نمی شوم که هدیه ی خواهرم از دست رفته!
کوزه را چپه میکنم.سیمکارت نهصد و دوازده قدیمی ام که خیلی وقت است بعلت بدهی قطع میباشد میفتد کف دستم.یادم است چیزی حدود هشتصد هزار تومان خریده بودیمش!باور میکنید؟
طرح جدید همراه اول،یکطرفه کردن سیمکارتهای قطع شده بعلت بدهی.میخواهم چکش کنم. از گوشی مادرم شماره را بعد از این سالها میگیرم...گوشی زنگ می خورد!دوباره احیا شد.... چه شماره عجیبی بود.چه تماسهای عجیبی را کانکت کرده بود....
وارد بخش پیامها می شوم.طبیعتا برای من که کانتکت هایم را در سیم ذخیره میکنم، شماره ها بی نام و نشانند و رقمند....بجز یکی!... Mido !...تو هستی محمد!
محمد تو انقدر قدیمی هستی!

۲ نظر:

محـمد گفت...

ای مرضیه ای مرضیه. همه خاطرات نهصد و دوازده ای زنده شد. قدیمیتم پس چی؟ که گفتم شصت و خورده ای پولی نیس بده وصلش کنم بت متصل بمونم گفتی نه. که گفتی میدو چیه داستانش چیه گفتم همینجوری باور نکردی. چه خوب که وصلیم حالا. تو آخرین توی این دنیای لعنتی هستی که وصلی. بله من خیلی قدیمی ام مرضیه جانم.

مرضیه گفت...

:D
آره همه اش یادمه ! لعنتی گذاشتمش توی گوشی تا بیخ آنتن میداد!خیلی شماره خوبیه . فقط حیف که خیلی معلوم نیست بریم کامل وصلش کنیم یا نه.بابام میگه وصلش کن.خودم راغب نیستم...حیف پول!

فهرست وبلاگ من