۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

مادرانه

توی این هاگیر واگیر مملکت گل و بلبل که همه در نوشیدن و خروشیدن و سپس همه اینا رو پوشیدن!(به معنی پنهان کردن) السابقون السابقون هستند و دارن در هر چی زندگی متعهدانه است را گل میگیرند ، من دارم فکر می کنم یه جایی توی همین مملکت، لای همین آدمها، یه مامانم برای بچه ام. به فکر دبستانشم.به فکر بازی هایی که باهاش میکنم.شباهتهایی که کشف میکنم با خودم توی صورت کوچیکش، بد قلقی ها و ترس همیشه اینکه : نکنه بچه ام عاقبت به خیر نشه؟!!!!
به خدا من همچین دختریم الان.هیچ هم شرمنده نیستم.هیچ هم فکر نمیکنم عقب افتاده ام و یا بقیه که مثل من نیستند دارن کار بدی میکنند.نه اینکه از روشن فکریمه ها.بیشتر از اینه که ذوق چیزایی که وصفش رفت، وقتی برای قضاوت دیگران برام نمیذاره .من مشغول قضاوت خودم و بچه ام هستم...بچه عزیزی که من مادرش میشم.

هیچ نظری موجود نیست:

فهرست وبلاگ من